از پشت شیشه آیسییو به پدربزرگم نگاه میکردم. هنوز تنومند است، درد میکشد و دیگر متوجه چیزی نیست. تمام مدت حواسم به سایه سنگین مرگ بود و مانیتوری که عددهایش زیاد و کم میشود. دلم پیچ میخورد، عمهام خوشی و خوش بینی...
ما را در سایت خوشی و خوش بینی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : siahozard بازدید : 99 تاريخ : يکشنبه 27 بهمن 1398 ساعت: 4:11